اولين دل نوشته مامان
دخترك نازم ،
نه ماه پر مخاطره و سخت به پايان رسيد ، روزهايي كه به سختي ميگذشتند و فقط روزنه اميدم سعي در داشتن تو و در آغوش كشيدنت بود .اگر چه مراجعات هر روزم به پزشكان و آزمايشگاهها و وضعيت نه چندان خوب جسمي من دوران مشقت باري را برايم ساخته بود ولي هر بار كه دست برروي شكمم ميگذاشتم و از طريق سلول هاي بدنم با تو صحبت ميكردم ويا نامه مينوشتم ،انرژي مضاعفي ميگرفتم براي ادامه اين مسير و هر روز منتظرتر از قبل براي در آغوش كشيدنت بودم و به اين ترتيب اين دوران گذشت و تو در ششم ارديبهشت پا به عرصه وجود گذاشتي. از آنجايي كه پزشكان بيست و دوم ارديبهشت را روز تولدت تخمين زده بودند ولي تو با زود آمدنت خواستي كه رنج آن دوران را برايم كم كني و با آمدنت دنياي زيباي ديگري برايمان بسازي
هر سال وقتي بهر ميشود ، حال و هواي ديگري دارم و سراسر نشاط و سرخوشي ميشوم و با ديدن طبيعت زيبا و گل هاي رنگرنگ بسيار مشعوف ميشوم. بهار امسال با شكفتن شكوفه كوچك زندگيم ،رنگ و بوي ديگري داشت و زيبايي بهار برايم دوچندان شد
هنوزكامل شيريني آمدنت و ديدنت را نچشيده بودم كه چهارده روز پس از شكفتنت ماماني مهربونت تومور مغزيشان عمل كردنت و دل مشغولي بزگي پيدا كردم و اززيبايي ان روزهاي باشكوه مادر شدنم كاسته شد. ولي اين بار هم پروردگار بزرگم مرا تنها نگذاشت و با و او را به ما برگرداند.
خداي عزيزم از تو ميخواهم طعم مادر شدن را به همه ي آنان كه نشده اند بچشان و همه ي مادران اين كره خاكي را سلامت بدار.
آمين